بانو4
بانو سحر که زد
چادرت را بردار و برو
درختان می دانند
پرنده ها می دانند
که ما قلبمان را لای دفترهایمان نقاشی کرده ایم.
بی صدا و با سکوت آمدی
که در آن بوسه ای، آغوشی
تویی نبود.
تنت پر از پر نقطه های تمنا
پر از بوی تر خواهش
من ترا از حرمسرای سجاده ها گرفتم
از سجده ها به قامت دعوت کردم
تا باشی.
اینگونه است که خود
مهیب ترین بن بست زمینم.
بانو
انسان از یک بوسه آغاز می شود
با یک ندا می میرد.
تو فکر کن که می بوسی
تو می اندیشی
نوک پستانهایت بنویس " هستم "
تا من ببوسم و بمکم و بمیرم.
اینگونه شد که من
خرابه ترین آبادی نفرینم.
بانو
سی سال بی درخت وپرنده
به خود زخم زدم و خندیدم
خندیدم
خنجر زدم
خندیدم
خون زدم
خندیدم
خویش زدم
برای همین است که مرا صد شتر نمی کشد.
بانو بگذار
این مرد باخته
در چراغی بی روزن بریزد
تا خورشید ریزش کند، بمیرد
من اینگونه کفن بر تن می کنم.
آره بانو
درختان می فهمند
پرنده ها می فهمند
که قلبمان را با بوی ترنم خواهش یک بوسه آغاز کردیم
و فکر کردیم که هستیم
حالا که سحر شد
چادرت را بردار و برو
ما تنها در حریم یک چراغ بی روزن ، یگانه ایم
مردمان
مردمان می فهمند.
5/1/2006 - سلیمانیه
مثل یک درنای وحشی تا افق پرواز کن
قصه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی تکرار زخم کهنه ی دیروز نیست
بال های خسته ات را رو به فردا باز کن .
سلام
خیلی زیبا نوشتی
به کلبه من سر بزن
موفق باشی
بدرود
زیر بارون گریه کردم تا تو اشکمو ببینی .
نگاه اولت بر من اثر کرد
نگاه دومت دیوانه ام کرد
نگاه سومت عاشق ترم کرد
نگاه آخرت خاکسترم کرد
زیبا وعالی بود منتظرت هستم موفق باشی
یا حق
الان رو خطین؟
نمی دونین این شعر با من چه کرد . اشک هام راهی جز بوسیدن گونم نداشت!
سلام
مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم
نفهمیدم منظورتون چیه ولی الان کانکت هستم اقا فرزین راستی عراق خیلی شلوغه؟مرسی که گفتید قشنگ مینویسم اما اون قدرها هم تعریفی ندارد همین جوری یهو یه چرت و پرتهایی میاد تو کلم اما من اصلا نمیتونم داستان بنویسم شما کتاب سفر به انتهای شب فردینان سلین را خواند اید؟محشره
من یاهو سنجر را در کامپیوترم ندارم اما ویندوز مسنجر دارم ولی چون تا حالا ازش استفاده نکردم نمیدونم چطوریه چه پروانه نازی چه وبلاگ قشنگی واقعا تبریک میگم فرزین عزیز شما دیگه بر نمیگردی ایران؟ من پارسال قرار بود برم یا فرانسه یا مالزی ولی به خاطر مخالفت های سر سختانه خودم و مامانم بابام پشیمون شد البته الان هم سر کوفتش را به ما میزند اما این به ماندن میارزید بابام برای پی اچ تی میخواست بره میگفت شما هم باید بیایید خیلی غربت بده نه؟ من ایران را با همه محدودیتهایش برای دختری مثل من که عاشق پروازه دوست دارم
چشـم مـن گــم شـد تـو پنجره ها نیومدی
گـفته بـودم واسـه خـــــاطر خــــــدا نیومدی
سلام فرزین جون .
من آپ کردم منتظر حضور عزیزت هستم . دوست خوبم.
سلام اقا فرزین من که چیزی نگفتم که شما میگویید به اعتقادات کسی کاری نداشته باشم بعد هم خدا که دین نداره خدا توی دل ادمهاست پس تو وجود و چهره هر ادم و موجودی میتونید خدا را تماشا کنید نگاه کنید خیلی قشنگه تو چهره یک زن زیبا لبخند پسرکی شاد بوی رازقی سپیدی برف و...خدا تو همه اینها هست من هم به اعتقادات کسی کاری ندارم مرسی که هنوز دوست کوچولوتون را فرا موش نکردید
صدای بوسه هایت بر روی قلبم غوغائی به پا کرده
پس کی میایی نازنین؟
خیلی عالی بود
به ما هم سر بزنین
من نوشتم.... من بالاخره نوشتم ... بدو بیا!
در من غوغاییست ... باید باشد کسی که حرفهایم را بشنود بدون گفتن کلمه ای: تمامش کن...
( هوا بس ناجوانمردانه سرد است )
Salamo doord be to dooste aziz matne ghashangi bood upam ye sar bezan
سلام خوب هستید چرا همه این روزها کم کار شدن حتی شما؟
شما ها چرا این جوری شدین؟ هرکی دنبال کار خودشه . دیگه به هم دیگه سر نمیزنین . از تو دیگه انتظار نداشتم . دیگه هیچ کس نمینویسه . یعنی این قدر در دنیای واقعی کثیف غرق شدین که دیگه دنیای خودمون رو فراموش کردین؟ برای هممون متاسفم
سلام
من یکی که بدجوری تو درک معنی اینجور شعرا بی استعدادم
چه کنیم
یا حق
خیلی زیبا بود٬ لذت بردم
سلام فرزین عزیز، ویبلاگ زیبایی دارید. بنگار بر بستر احساسات عاشقانه و زخم خورده ات، بنگار که تراوش احساسات و عواطفمان محرک و گرما بخش زندگی نوین و سانسور شده ی ماست......
چرا که هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
موفق باشی
درود و زنده باشید فراوان برهی تو
شعر زیبایی بود براستی بر گوشه های خفتیه افکارم سرکی زد و خاسته های ذهنم را دوباره با اشعارت زنده ساختی امیدوارم که همیشه با فرستادن ایمیل هایت من را شاد نمایی
و اکنون تو را به دست اینده ی نشناخته می دهم
سلام اقا فرزین
خوشحالم که باهاتون اشنا شدم
شعرتون خیلی زیبا و پر بار یود
انسان با بوسه متولد می شه ... با بوسه جون میگیره ... و با بوسه هم میمیره
ولی چرا شعر شما که اینقده زیبا جون گرفت ، اغاز و پایان تلخی داشت ؟
شاد باشی و بارونی
سلام.اول ممنونم که بهم سر زدید آقا فرزین..
و بعد اومدم که جواب سوالتونو بدم
خدا تو قلب منه ... وجود منه.....هیچکس نمیتونه اونو از من بگیره
... و زندگی بدون اون معنا نداره.. بدون عشق...
ممنونم.. موفق باشید...
داد زد: چرا کسی به دادمان نمیرسد؟
دستهای عاشقانه تا دهان نمیرسد؟
داد زد: تمام چیزهای خوب از شماست
نان و عشق و گل چرا به دیگران نمیرسد؟
گفت:ای خدای مهربان به من بگو چرا
حرفهای ما به گوش آسمان نمیرسد؟
گفتم:آری آری، اعتراض و عشق،حق ماست
حق مردمی که دستشان به نان نمیرسد
منکران عشق را نگاه کن،تمامشان
عاشق اند و عاشقی به فکرشان نمیرسد!
عشق یعنی استخوان و یک پلاک
سالها تنهای تنها زیر خاک
سلام آقا فرزین
خوبی ؟ممنون از حضورت
قشنگ بوود
به منم یه سر بزن آپم. موفق و خوش باشی.منتظرم.
شما چرا آپ نمیکنی؟ دلمون برای دست نوشته هات تنگ شده . راستی برام شعراتو نفرستادی ها .....
چقدر مطمئنی که انسان از یک بوسه آغاز میشود ؟!!
کی گفته اینو ؟؟!؟!
بهتر نیست تعریف انسان بودنو از اونی که انسانو آفریده بخوایم ؟!!!
...
خیلی راه نرفته داری...
سعی نکن راه های رفته رو دوباره طی کنی
با آرزوی موفقیت
در پناه حق
سلام دوست من!
دلم که گرفته بود، با خوندن شعرت بیشتر گرفت.
موفق باشی.
به هر بهــار ، گل از زیــر گل برآرد سر گلـــی برفت که نــاید به صــد بهـار دگر
گلی برفت کز امروز تا به دامــن حشر گلاب اوست که جـــاری بود زدیـــده تر
گمان برم که جهان را خدا عقو بت کرد چرا که هجر وی از هر عقوبتست بدتر
سلاو چونی ؟
شیعره کانت جوانن