آبی تر از خسته

شعرستان

آبی تر از خسته

شعرستان

بانو 6

بانو 6

 

 

بانو

 

هر لحظه ی این بیقراری بیزارم

چرا مردمان بی چراغ دق الباب می کنند

من که خسته ام

می خواهم بی خود و بی سبب گریه کنم

می خواهم بیزاریم را بکوبم به این دیوار

من که پس این لحظه

مردنم را شماره می کنم.

به مردمان بگویید

این مملکت وطن من نیست

می خواهم مردنم را قسمت کنم

با هر چه که بوی ایران دارد

خدا را بانو

تمامم کن

این سفر آخرین غربت من خواهد بود

بگذار داوطلبانه پایان دهم

خود را

در این شهر بی همه چیز

بگذار در این لحظه

دستهای تو

صداقت زمین باشد.

 

18/5/2006

سلیمانیه