آبی تر از خسته

شعرستان

آبی تر از خسته

شعرستان

امروز خوشحالم

چون انتقالی گرفتم و به قسمتی دیگه از اداره ام منتقل شدم.

راستش از این کار تکراری خسته شده بودم .

احساس می کنم کمی زندگیم تغییر کرده و باید جوری دیگر با چیزای تازه بسازم.

 

*

 

سایه هم ازم دلخوره

چرا؟ نمی دونم

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد جمعه 16 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ب.ظ http://m-director

سلام
به گمانم همکار هستیم.
شما الان در ایران هستید یا در عراق.موفق باشید

سایه شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام فرزین جان

چرا شو که خوب میدونی!!
اما سعی میکنم دیگه دلخور نشم...
به شرطی که تو هم انقدر حرفهای مأیوس کننده نزنی!
بخند تا دنیا به روت بخنده ...

اشتباهی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:02 ب.ظ http://eshtebahi.blogsky.com

به خودم قول می دهم دیگر دلم برایت تنگ نشود

قول می دهم دیگر با ترنم صدایت آسمان چشمانم بارانی نشود

قول می دهم دیگر با نگاه کردن به عکسهایت عاشق نی غریب چشمانت نشوم

قول می دهم دیگر با خاطرات زندگی نکنم

قول می دهم دیگر دست نوشته هایت را نخوانم و به کلبه دلتنگی ات نیایم

.....

اما خوب می دانم نمی توانم به هیچ کدام از قولهایم عمل کنم

آخر تو فقط وجودت را از من گرفتی خاطرت در سینه ام جا خوش کرده

این یکی را هیچ وقت نمی توانی پس بگیری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد