آبی تر از خسته

شعرستان

آبی تر از خسته

شعرستان

 

بیقرارم

می خواهم سرم را به تنه ی این خیال خاردار

بکوبم

تا اسب نبض لکنتم جاری شود.

بیقرارم

در این قفس بی کرکس جوانه می زنم

و التهاب دستهایم

ناشی از لمس عمق یک لبخند باران است.

بیقرارم

می خواهم پروانه ها را جمع کنم

و در گوشه ای از این چهار دیواری

بی سقف و بی آینه

تا ته بودن کودکیم پرواز کنم.

 

 

16.3.2007

سلیمانیه

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی+ایران یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ق.ظ http://www.anzaliblog.com

سلام
راحت شعر گفتن هنریه که همه ندارن نمی دونم چقدر روش کار کردین اما قشنگه و پر تخیل

شیما یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:39 ق.ظ http://yadegaredoost.anzaliblog.com

سلام
گفتی دیوانه ام میکنی
دیوانه ام کردی
خیالت آسودخه شد
من بار دیگر شعری خواهم گفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد