-
بانو 1
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 21:53
بانو 1 ازآفتاب چکیده ای، بانو توبنویس ؛ دریا غریبترازیک اتفاق آبی ترازخسته برآستانه ی این همه بیکسی آمده ای ،بانو من نوشتم و گریختم مادرم ریخته پرگرفت تا اوج پست تمنا . من به کشتن خویش تا دختران مفرغ عاشقم . ازنبض خنجرو ازگونه های شیدا ،آمده ام بانو دستهای تهی من پرازپنجره و پرهرچه که پرنده است. ازآفتاب آمده ای بانو...
-
بانو2.
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 21:34
2 بانو، با من بیا ، تا ته این من بی چراغ ازسایه ی نور و صدای خواب میترسم چه ترافیکی دارد به صف نشسته اند خدایان . من ظهورخواهم کرد ظهورخواهم کرد آنگاه که دیگر صدایی نباشد . بانو چه دستهای نحیفی دارد مهربانی وشاعر چه مجهوربه متروکه های شک پناه میبرد . چه دردی دارد این پرسه های سئوال چه بلند فریادم را درین کوچه پس کوچه...